اولا بگم می دونم وقتی به یه مورد خاص گیر می دم حوصله تون سر میره و اکثرا بی خیال خوندن میشین که طبیعی هم هست اما وبلاگ برای من جاییه که ذهنمو تمام و کمال خالی می کنم تا قدم بعدی بردارم. 

مقدمه قشنگی بود نه؟ 

حالا بریم سراغ انیمه بعدی

خدمت مبارکتان عرض کنم که erased یا فراموش شده که اسم ژاپنیش هست" شهری که تنها من در آن گمشده ام" در یک کلام معرکه بود.

ژانر معمایی داستان و اندک فانتزی و واقع گرایی و غافلگیری های گاه و بیگاهِش بدجوری به دلم نشست.

چقدر شخصیت مادر ساتورو رو دوست داشتم. و چقدر دلم می خواد مثل مادر ساتورو باشم. 

داستان از همون ابتدا شما رو جذب خودش می کنه و قشنگی قصه به اینه که تو یه فصل دوازده قسمتی همه چیز تموم میشه. نه نیازی به خوندن مانگا هست نه نیازی به انتظار برای ساخت فصول بعد. همه چیز در دوازده قسمت به زیبا ترین شکل ممکن به شما نشون داده میشه و کاری می کنه به فکر فرو برین. البته شاید چون دقیقا همسن ساتورو هستم انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم. دلیلش هر چه که بود لذت بردم از دیدنش.

بین انیمه های محبوبم بعد از حمله به تایتان، ناکجاآباد و توکیوغول مقام چهارم رو به خودش اختصاص داد. 

رشد شخصیت ساتورو کاملا در طول داستان مشهود و لذت بخشه.

شخصیت کنیا، دوست ساتورو منو یاد "ری" ناکجاآباد میندازه. دوشت داشتنیه واقعا.

اونجایی که ساتورو ش بعد از مدت ها سر یه میز غذا می خوره شدیدا تاثیرگذاره و تا دلتون بخواد از این سکانس های تاثیرگذار داره.

در کل حتی اگه بتونیم گذشته رو تغییر بدیم اما باز اتفاقات جدیدی میفته که از کنترل ما خارجه ولی خیلی مهمه که بچه های اطرافمون رو باور داشته باشیم و بهشون اعتماد کنیم. (هر بار که ساتورو این حرفو می زد یاد زمانی میفتم که با برادر جان بحثم شد و راست تو چشم هاش نگاه کردم و گفتم : نه باورت نمی کنم. حتی همون موقع که این جمله رو گفتم سعی کردم از تلخیش کم کنم و بگم منظور دیگه ای داشتم ولی نشد و ازون موقع هر بار یادش میفتم ته دلم خالی میشه بابت حرفی که زدم.)


مشخصات

آخرین جستجو ها