۱. الی جون از قول خواننده محبوبش "بیانسه" تعریف می کرد که:" مادرم تا سن ۹ سالگی مجبورم می کرد هر روز یک کتاب بخونم و خلاصه شو براش تعریف کنم. اون کتاب ها خیلی جاها نجاتم دادن."

بهش فکر کنیم. اجبار خوبیه. همون طور که بچه رو مجبور می کنیم مسواک بزنه چه عیبی داره مجبورش کنیم کتاب بخونه؟ یعنی اهمیت سلامت روحش از سلامت دندانش کمتره؟

۲. کوه که می رم خیلی وقتا بچه های خوشگلی رو می بینم که سلام می کنن. گاهی فکر می کنم کاش یه کتاب مناسب سن شون همراهم بود که علاوه بر خوراکی که بهشون تعارف می کنم، کتاب رو هم بهشون هدیه کنم. 

حتما خوشحال می شن.

و البته فراموش نکنید که بچه ها عملا خوراکی رو به کتاب ترجیه می دن پس بهتره هر دو را با هم همراه کنین که حس نکنن خوراکی شون فدای کتاب شده و از کتاب گریزان بشن.

۳. با الی جون رفتیم کنسرت شهرام ناظری. عالی بود. انگار صداش مستقیم می نشست روی روحت و جذب می شد. 

بعد کنسرت الی جون رفت باهاش صحبت کنه. گفت: من شعر می گم اما نمی تونم شهرامو چاپ کنم. چه کار کنم؟

جوابش: پاچه خواری کن! یا بشین تو اتاقت کنج خونه. راه دیگه نداری.

۴. یه انیمه ژاپنی پیدا کردم در مورد ایران باستان. اسنش: افسانه امیر ارسلان نامدار(arslan senki) دو فصله و فصل دوم ضعیف تر از فصل اول. موضوع هم چندان جدید نیست اما و اما و اما اولین باره یه کشور دیگه درباره تاریخ ما انیمیشن می سازه و به شخصه شدیدا از دیدنش لذت بردم. لازمه بگم که اول یه ژاپنی رمانی به این اسم نوشته بعد یکی پیدا شده و اون رمان رو به صورت مانگا(کمیک) در آورده و بعد از روی مانگا انیمه ساخته شده. شنیدن اسامی ایرانی تو یه انیمه برام جذاب بود و کیف کردم از دیدنش. فک کنین ژاپنیا ساکن ندارن و بعد از هر صامت یه مصوت میاد. مثلا قباد میشه قبادُ.خخخخخ

این انیمه یه برداشت آزاد از تاریخه و اکثر داستان تخلیه. اما مکان هایی که اسم برده نیشه وجود دارن. البته بعضی ها رو سرچ کردم فقط.

۵. فعلا همینا.تا درودی دیگر بدرود

 


مشخصات

آخرین جستجو ها